پرش به محتوای اصلی

داستان اقتصاد ایران: الگوی ناصری، مؤلفه‌های اصلی

داستان اقتصاد ایران: الگوی ناصری، مؤلفه‌های اصلی
از محمدعلی براتی در
Number of replies: 0

ماجرای هرات

پس از کشتنِ امیرکبیر در 1852، شاه جوان آمادۀ ماجراجویی‌های شاهانه بود. انگلیس‌ها طی جنگی خونین (42-1839) سلطۀ استعماری خود بر افغانستان را از دست داده بودند و چراغ سبز روس‌ها، این جرأت را به شاه جوان داد که داعیۀ پدران خود بر هرات را زنده کند و قدرت شاهانۀ خویش را به نمایش بگذارد. اما خامی این ماجراجویی از آنجایی می‌آمد که نه از هزینه‌های این لشکرکشیِ بلندپروازانه خبر داشت و نه از عواقب درگیری نظامی با یک قدرت استعماری آگاه بود. بریتانیا بلافاصله پس از اشغال هرات توسط ایران، لشکری از سربازان انگلیسی و هندی را در بوشهر پیاده نمود و تا قلب استان فارس پیش رفت، تا آنکه شاه جوان پس از قلع و قمع ارتشش، شکست را پذیرفت و از هرات عقب نشست. بی‌تردید این تجربۀ تلخ در سر سپردنِ ناصرالدین‌شاه به یک رویکردِ متوازن، هم در بودجه و هم در سیاست، بسیار مؤثر بود؛ رویکردی که زیربنای ثباتِ نسبی دورانِ وی به شمار می‌رود.

اصلاحات روبنایی

دهۀ 1850 همراه با خشکسالی‌های مکرر و شیوع مرض مرگبار وبا بود که نارضایتی‌ها و شورش‌های وسیعی را به دنبال داشت و دولت نیز برای مهار آنها از هیچ خشونتی خودداری نمی‌کرد. اما دیری نپایید که شاه در امور مالی تبحری یافت و پی به حکومتِ پرخرج صدر اعظمِ چاپلوسِ خود بُرد. لذا بلافاصله آقاخانِ نوری را در 1858 خلع نمود و به تبعیدی بی‌بازگشت فرستاد و این آغازگرِ حکومتِ بی‌واسطۀ شاه شد. شاه وزارت‌خانه‌های جدیدی تأسیس کرد و کابینه‌ای از وزرا زیر نظرِ مستقیمِ خود ایجاد نمود. همچنین یک شورای مشورتی گرد آورد که در میانشان چندین آدم پیشرو نیز وجود داشت.

اصلاح‌طلبان دورۀ ناصری بیش از صنعتی‌شدن دغدغۀ بازسازی سازمان دولت را داشتند. بی‌گمان همین امر نیز منجر شد که شاه به اصلاحات بدگمان شود و تصور کند که می‌خواهند قدرت را از او بگیرند، پس بلافاصله شورای مشورتی را منحل نمود و کمی بعد فرمان بازداشت و تبعید گروهی از اصلاح‌طلبان را داد.

شکست اصلاحات از وزارتخانه‌ها، به ویژه وزارت مالیه، یک ویترین توخالی - نهادهایی به ظاهر جدید اما بی‌کارکرد- ساخت؛ و امورات به همان روش‌های گذشته می‌گذشت به گونه‌ای که سیاستمداران قاجار هنوز نمی‌توانستند میان خزانۀ حکومتی و کیف پول شخصی شاه تفکیکی قائل شوند.

 

اقتصاد سوداگرانه

شاه عباس دریافته بود که تجارتِ انحصاری بسیار سودآورتر از اتکای به مالیات‌هاست، پس به اتکای شمِّ اقتصادیِ خود توانست دولتی قدرتمند پدید آورد، اما ناصرالدین شاه تاجر نبود، پس به نظامِ مالیاتیِ نامتمرکزِ قاجارها اکتفا نمود که در این نظام، دولت مناصبِ استانی را در ازای وجوه ثابتی به شاهزادگان، اشراف یا درباریان می‌فروخت، آنگاه آنان با تحمیلِ مالیات‌های سنگینی بر مردم، سودهای کلانی برای خود می‌ساختند. این نظامِ نامتمرکز منجر به تغییر الگوی مالکیت شد به نحوی که زمین‌های سلطنتی کاهش یافت و در مقابل، زمین‌ها به مالکیتِ خصوصیِ طبقۀ سوداگرِ اشرافی درآمدند. این سرمایه‌های بادآورده به زودی فرصت‌هایی در تجارت یافتند.

ورود کالاهای صنعتی (به ویژه منسوجات، فلزات و محصولات تجملی) در این دوره تولیدات صنایع سنتی را به جز فرش از میان برد و تنها محصولات کشاورزی توانستند به حیات خود ادامه دهند. اما در میان آنها نیز تنها صادرات تریاک و تنباکو توانست رونقی بگیرد و صادرات فرش ایرانی نیز که در دست شرکت‌های انگلیسی و ایتالیایی بود، به تدریج به جایگزینی برای محصولات کشاورزی تبدیل شد.

وجود این سرمایه‌های سوداگرانه رونقی بی‌سابقه به بازار نزول‌خواری که در انحصار یهودیان و زرتشتیان بود، بخشید و این موجب شد نرخ‌های بهره به سطوح بالای 20 تا 25 درصد برسد و تنها بانک شاهی (1889) بود که توانست این انحصار را بشکند و نرخ‌ها را پایین بیاورد.

اصلاحاتِ وارداتی

در دهۀ 1870، با صدراعظم‌شدن مشیرالدوله و وقوع سفرهای اروپایی، در شاه میلِ فزاینده‌ای برای تحولات پدید آمد. شاه و صدر اعظمش در حضور خزانۀ خالی جلب گستردۀ سرمایه‌های خصوصی اروپایی را تنها راه برای پیوستنِ ایران به جرگۀ ملل پیشرفته می‌دیدند. سرمایه‌هایی که هرگز نتوانستند جذب نمایند که بی‌گمان دلیلِ آن هم عدمِ سخاوتمندیِ مرکانتیلیست‌های اروپایی در کمک به توسعۀ کشورهای عقب‌مانده بود که به این کشورها تنها به عنوان بازاری برای سودجویی می‌نگریستند: خرید مواد خام از آنها و فروش کالاهای صنعتی به آنها.

سفر ناصر الدین شاه به اروپا

بی‌تردید نه شاه و نه اصلاح‌طلبان مرعوبِ اروپا نشدند. ناصر الدین شاه در سفرهایش علی‌رغم آنکه به وضوح شیفتۀ رسوم و ظاهرِ اشرافِ اروپایی و ابدعاتی مانند نور لامپ و کشتی بخار و ایستگاه‌های راه‌آهن و ... شده بود، اما چنان نقشِ موقرِ شاهانۀ خود را به خوبی ایفا نمود که توانست خود را همسنگ میزبانان اروپایی و حاکمی خردمند و مستقل جلوه دهد. او هم محدودیت‌هایی را که دموکراسی بر شاه می‌نهد، می‌دید و هم تفرقه‌ها و جنگ‌های مدنی ناشی از آن را. او اگرچه تحت تأثیر فرهنگ مادی اروپا قرار گرفته بود اما محیط شهریِ خفه، کثیف، فقرزده و مستعد انقلابِ حاصل از کارخانه‌ها را نیز می‌دید و مهمتر از همه می‌دید که «اروپا بر خلاف ایران، نه در مرزهای خود قبایل چموش دارد نه آخوندهایی لجوج که با سلاح شریعت بر دولت فشار بیاورند».

پیشرفت در نگاه شاه دو بال داشت: یک بالِ آن قدرت نظامی بود، و بالِ دیگر، زیرساخت‌های بادوام از جمله راه‌آهن بود که کلید قدرتِ مادی به شمار می‌آمد.

قاجارها دریافتند که روش‌های جنگی سنتی از سربازگیری تا سازماندهی و مدیریت آنها، کارآمدی خود را از دست داده است پس با این تصور که آموزش‌های نظامی اروپاییان معجزه می‌کند، هیئت‌هایی اروپایی برای آموزش نیروهای خود به استخدام درآوردند که البته اثر مشهود آن رژه و روش‌های نمایشیِ فریبندۀ قدرت نظامی بود.

ایرانی‌سازیِ پیشرفت اگرچه با ایرانی‌سازیِ سبک‌های اروپایی در هنر و فرهنگِ مادی نسبتی دارد، اما بر خلاف آن نتوانست موفق از آب درآید.

در نقاشی و هنرهای زینتی، در داستان و موسیقی و نمایش‌های مردمی، و خوراک و لباس و آرایش جدید و طراحی و زیباسازی شهری و طرح باغ‌ها و گل و گیاهان جدید، هم پذیرش سبک‌های اروپایی وجود داشت و هم ایرانی‌سازی آنها. در واقع، «هنر و معماری دورۀ قاجار نه منحط بود و نه کپی ضعیفِ نمونه‌های اروپایی. برعکس، این آثار گواه یک دورۀ مشعشع فرهنگی هستند که ذوق مشخصاً ایرانی را به جلوه در آوردند.»

اما الگوی پیشرفت ایرانی (~ تلاشی عاجزانه برای آشتیِ اقتدارگراییِ سنت با وجوهِ مادیِ مدرنیسم) در دورۀ ناصری جز تلاش‌هایی ناکام و نیم‌بند همچون افتضاح رویترز (3-1871) و بانک شاهی (1889) مجال بیشتری برای ظهور و بروز نیافت. تنها در دورۀ پهلوی به واسطۀ درآمدهای بادآوردۀ نفتی توانست خودی نشان دهد اما در نهایتِ شگفتی دیدیم که توسط جامعه پس زده شد.

فارغ از اینکه جامعه پیشرفت‌ها را پس زد چون موهبت آن را در نمی‌یافت، اما بی‌تردید این پس‌زدنِ جامعه، نشان از ضعفی در الگوی پیشرفت ایرانی نیز بود که جامعه را نادیده می‌گرفت و بی‌گمان علت سقوط ناصرالدین شاه و نهایتاً قتل او را هم در این امر باید جست.

بلوای تنباکو و مرگ شاه اگرچه از دل یک مشکل اقتصادی سر برآورد. هنگامی که شاه انحصار تنباکو را به تالبوت داد و دلالان و تجار ایرانی طغیان کردند و مردم را علیه حکومت شوراندند و این شورش‌ها با فتوای میرزا حسن شیرازی -رئیس و مرجع شیعیان- (احتمالاً به تحریک سید جمال‌الدین اسدآبادی) بر گسترۀ اعتراضات افزود به گونه‌ای که معترضان نه تنها لغو انحصار تنباکو بلکه پایان فساد حکومتی و حکمرانی استبدادی شاه را فریاد کردند. اگرچه شاه امتیازنامه را لغو کرد و البته هزینه‌های آن را نیز پرداخت، و میرزا حسن شیرازی هم رضایت داد، اما شکوه و هیمنۀ شاهی فرو ریخته بود و چهار سال بعد هنگامی که شاه برای تجدید بیعت به حرم عبدالعظیم رفت، توسط میرزا رضا کرمانی (از فداییان اسدآبادی) به قتل رسید.

جمال الدین اسدآبادی